شاهراه اندیشه آرمان شاهراه اندیشه آرمان
شاه راه ها+تفکر+هدف=شاهراه اندیشه آرمان
| ||||
بسم الله الرحمن الرحیمپروردگارا ای ذات منزه و پاکت از تصور بیرون و بالاتراست.مقامت در بین مقامات و چه آشکار ساخته حق را فرقان تو .ای ذات منزه لطف و مهربانی ات بسی بیش از حد اندیشه است.ای حکیمی که معرفت حضرتت بسی بلند است.همه خاشعند و تمام خلقٍ عوالم در پیشگاه حضرتت سر تسلیم و اطاعتپیش دارند این بنده روسیاه را مددی فرما.یاربای خدا هرکس تو دوست و یاورش هستی هرگز ضرر از خلق نبرد و کسی را کهتو بر او کرم کنی و عطابخشی زیان به او نرسد از دیگران .و هرکه را تو هدایت کنی گمراهش نتواند کرد دیگران.پروردگارا ما را از بهترین خاصان نزد خود بگردان.ای مهربانترین مهربانان.یارب [ سه شنبه 89/5/26 ] [ 9:4 عصر ] [ وحید زرکوب ]
[ نظرات () ]
هدف زندگی و راه سرور و رهایی همانا نزدیکی دائمی به خداوند است. انسان باید دائما و در هر لحظه، در مسیر نزدیکی به خداوند، حرکت کند. او می بایست در هر حال و در هر زمان به خداوند بازگشته و به او نزدیک شود. هنگام بیداری و خواب، با سکوت و تفکر، با رویا و خواب دیدن، با تغذیه و تنفس، با عمل و کلام و با کل ابعاد و اجزاء زندگی خود... تسلیم جریان هدایت الهی بودن و پیروی کردن از روح ربانی به این معناست که انسان در لحظه به لحظه ی زندگی و با جزء جزء آن ، راه رشد و تعالی خویش را پیموده و به خداوند نزدیک می شود. و هنر زندگی متعالی چنین است. [ شنبه 87/5/5 ] [ 11:15 صبح ] [ وحید زرکوب ]
[ نظرات () ]
در سکوت میان جامههای سیاه و گلهای سفید دارند زنگ ناقوس را مینوازند اما من همچنان یکبند صدای زنگ دبستانم را میشنوم وای خدا از همه چیز خسته شدم. خسته ک م ک [ شنبه 86/2/1 ] [ 8:43 عصر ] [ وحید زرکوب ]
[ نظرات () ]
به نام خدای محبت ایران تهران خیابان انقلاب بهش ولیعصر هم میگند / شاید وقتی دیگر ! اینجا پارک دانشجوست و ساعت دقایقی از 4 بعد از ظهر گذشته / مردم در آمد و رفتند /عده ای روی صندلی های پارک نشسته اند یا تنها و یا دسته جمعی /نمیدونم تو دلهاشون چی میگذره اما توجهی به اطرافشون ندارند/هیچ کدوم از حال افرادی که در کنار هم نشسته و یا در اطراف میگذرند خبر ندارند /نمیدونم که چرا مینویسم /اما یه حال عجیب دارم / یه حال گنگ /یه حال خراب /اخه دیگه حالی برام نمونده // میدونید یه موقعهایی آدم فکر میکنه به قبلترها به یاد ساعات و دقایقی که گذشتند زمانی که آدم بهترین حالات ممکن برای یک انسان را داراست و قدرشُ نمیدونه / زمانی که در کنار عزیزانش هست و اصلاً فکرش و نمیکنه که یه روزی تنها بشه /آره این واقعیت زندگیه که لخظه ای که رفته دیگه بر نمیگرده /ای کاش آدمها زمانی که حس قشنگ عشق دارند قدر بدونند شاید زمانی برسه که تو حسرت اون روزها توی یه پارک شاید دانشجو یا هر خراب شده دیگه بشینه و فکر کنند به گذشته زیبایی که از دست دادند و از روی نمیدونم چی یه نخ سیگار شاید بهمن کوچیک و یا هر کوفت و ذهرمار دیگه رو دهنشون بزارند و پکهای غلیض بهش بزنند و به خیال خودشون اعصابشونُ راحت کنه / حالا این تنها راه ممکنه ؟ کدوم راه ؟ تاریخ/بی /تاریخ ایران تهران خیابان انقلاب بهش ولیعصر هم میگند . [ چهارشنبه 85/12/2 ] [ 11:44 عصر ] [ وحید زرکوب ]
[ نظرات () ]
[ یکشنبه 85/11/22 ] [ 8:59 عصر ] [ وحید زرکوب ]
[ نظرات () ]
|
||||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |