سالها پيش وقتي خيلي جوان بودم او روزي از روي صندلي بلند شد
و به من گفت دوستت دارم
زمان!
اي دزدي که همه چيزهاي شيرين را از آن خود ميکني
هرچند حالا پيرم و غمگينم و سلامت گذشته را ندارم
اين را هم به فهرست خود اضافه کن
او روزي به من گفت دوستت دارم
هرچند پايبند حرفش نبود
و دامن خود را آلوده به دوست داشتني